یه شب خیلی بد...


نگاه تو

تا حالا شده دلت از تموم دنیا گرفته باشه دلت بخواد داد بزنی بگی باباااااا دست از سرم وردارین همه چی مال شما دنیاتون مال خودتون فقط بزارین تو حال خودم باشم دلت بخواد تنها باشی خودت باشی

شده اونقد دلت بگیره که حتی نفسهاتو با آه بکشی تا حالا شده یه روز از ماه واست عذاب آور باشه

شده اونقد بریده باشی که بغض خفه ات کنه ولی یه لبخند احمقانه رو لباته نمیدونی داری خودتو دلداری میدی یا به روزگار پوزخند میزنی

شده اونقد دلت پر از غم باشه که فکر کنی تمام ادمهای دنیا درد دلتو نه درک کنن نه بفهمن خیلی دلم گرفته

اونوقت اونقد از دنیا بیزار میشی که دوس داشته باشی یه پله بگیری اونقد بری بالا که دله آسمون رو بشکافی بری پیش خدا زانو بزنی 

زار زار گریه کنی یه دل سیر درد و دل کنی

یه شبایی تو زندگیت هست که وقتی دفتر خاطرات زندگیتو ورق بزنی به چیزایی میرسی که نمیدونی تقدیرت بوده یا تقصیرت 

به ادمهایی میرسی که نمیدونی دردن یا همدرد به لحظه هایی میرسی که هضمش واسه دل کوچیکت سخته و به دردهایی میرسی که واسه سن و سالت بزرگه

به آرزوهایی که توهم میشه 

به چیزایی که حقت بود اما شد توقع و زخمهایی که با نمک های روزگار آغشته شد و احساسی که دیگران اشتباه می نامند و دست آخر دنیایی که بهت پشت کرده

و باز هم انتهای دفتر خودت میمانی و زخم هایی روزگار پشت هم میزند و سکوت هم دوای دردش نیست

کاش دنیا مهربان تر بودی کاش همه ی اینا یه خواب باشه



نوشته شده در دو شنبه 22 / 5برچسب:,ساعت 2:3 توسط dokhtarak| |


Power By: LoxBlog.Com